تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک ابتدا ماراباعنوان منجی موعود وبه آدرسmonjimood.loxblog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
آمار
وب سایت:
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 168
بازدید ماه : 1988
بازدید کل : 111368
تعداد مطالب : 1360
تعداد نظرات : 19
تعداد آنلاین : 1
سلسله مباحث مهدويت
جلسه هفدهم مورخ 26/2/87
مدرس : آقاي مهندس حيدري پور
موضوع: حكومت واحد جهاني و تمدنبزرگ اسلامي و نقد فيلم «انفجار اطلاعات» به كارگرداني
« شهيد آويني»
آيات 256 و 257 سوره بقره ،منشوريست از ترسيم رابطه خدا با جامعه بشري و بندگانش (....لا اكراه في الدين....) در اين آيات خداوند متعال ،سيستمي را كه در نظام آفرينش و نظام تعاملي با انسانها قرار داده است را ترسيم مينمايد .
در ابتدا تاكيد ميكند كه حركت انسانها از روي آزادي و انتخاب است ، يعني تفاوت آدمي با ساير موجودات و مخلوقات اين است كه ميتواند انتخاب كند ، تصميم بگيرد و مسير را تا انتها طي كند « لا اكراه في الدين» اين معنا را افاده ميكند اما اينگونه هم نيست كه راه درست از نادرست آشكار نباشد «قد تبين الرشد من الغي» ؛ اين همه جنبه دروني دارد و هم جنبه بيروني !
پيامبر دروني انسانها عقل و فطرت است كه آنها را به خير و صلاح هدايت ميكند و پيامبران بيروني نيز تاريخ بشر را به سمت جامعه مطلوب و معاد مطلوب هدايت ميكنند!
نكته بسيار مهم ديگر اين است كه رابطه خداوند متعال – به عنوان قوه قاهر و غالب و هستي بخش به اين جهان و همه چيز آن –با راه رشد و تعالي و راه فساد و نقص يكسان و مساوي نيست !
خداوند سيستمي به نام ولايت – كه اعم از معناي دوستي و سر پرستي ست – تعريف كرده است ؛ رابطه ولايت الهي با ابنا ء بشر مساوي نيست ! لذا خداوند با آنها كه راه صلاح و يا افول و سستي را انتخاب ميكنند رفتاري مساوي ندارد (منظور از كسان هم تك تك افراد است و هم جوامع)
سيستم چنين است كه خداوند دست آنهايي را ميگيرد كه ميخواهند راه و مسير خير و صلاحي را طي كنند لذا آرام آرام آنها را از تاريكي ها خارج و به سمت وادي هاي نور و آرامش هدايت مينمايد «الله ولي الذين ؤامنوا يخرجهم من الظلمات الي النور ... » آنها فقط يك مولا و سرپرست دارند آن هم خداست ! اگر سخن از پيامبر يا ملائكه الهي و يا ائمه و اولياء الهي ست همه اينها واسطه فيض خداوندند و تحت ولايت او عمل ميكنند و ابزارهاي رساندن فيض و هدايت الهي اند !
اما در مقابل ، جبهه باطل و طاغوت قرار دارد كساني كه راه فساد و تباهي را انتخاب ميكنند ؛ جوامعي كه اين مسير را بر ميگزينند تحت ولايت طاغوت قرار ميگيرند بلكه طاغوتها!
اين طاغوتها با همه كثرت و تعددشان ، مسيري را كه بر حسب اهواء خويش ميبينند ترسيم ميكنند و سعي مينمايند دوستان طاغوتي خويش را در اين مسير حركت بدهند اما اين مسير ، چه مسيري است ؟!
مسيري ست كه اگر از وادي هاي نور شروع شود در وادي ها ظلمت به انتها خواهد رسيد !«... و الذين كفروا او ليا ؤهم الطاغوت يخرجونهم من النور الي الظلمات اولئك اصحاب النارهم فيها خالدون »
بنا بر اين طبق آيات بيان شده و سيستمي كه نظام خلقت بر آن استوار است ، دو مسير وجود دارد ، انتخاب آزادانه است ولي راه حق بيان شده است و ياري خداوند نسبت به انها كه مسير تعالي و آنها كه مسير تباهي را بر ميگزينند مساوي نيست !
به عبارت ديگر تاريخ زندگي بشر به هيچ وجه از احاطه قدرت ربوبي خارج نمي شود و جبهه حق و باطل – الله و طاغوت – صف آرايي ميكنند اما سرانجام ، پيروزي از آن اولياء الهي ست هم چنانكه وعده هاي الهي در قران كريم بيان شده است .
در فيلم هم (انفجار اطلاعات) به درستي اشاره شد كه ما از يكي از اين دو حالت خارج نيستيم يا تحت ولايت الهي قرار داريم يا تحت استيلاي طاغوت و شيطان !
آيا تمدن كنوني – كه در آن تنفس ميكنيم و به سر ميبريم – زمينه بسط ولايت الهي را بر ما بيشتر فراهم ميكند يا اسباب و پايه هاي ولايت طاغوت را محكم مينمايد؟!
در جلسات قبل ، سعي بنده حقير اين بود كه به شما نشان دهم كه اين تمدن با توجه به مبناي فلسفي و حركت تاريخي اش بر مبناي تمتع صرف مادي و رها كردن انسانفقط صاحب غريزه ، استوار است ؛ و تنها غريزه آدمي را به رسميت مي شناسد !
تمدني كه عبارت است از تجلي كامل غريزه فقط يك بعد وجود آدمي است و فطرتي هم وجود دارد و اين فطرت بايستي به اين غريزه لجام بزند بدن بايد مركب روح تعالي جوي انسان قرار بگيرد و الا تمدني كه به روح و بعد ماوراي بي توجه باشد نتيجه اش همين است كه ميبينيد ! فساد اخلاقي ، فساد اقتصادي ، و سياسي تئوريزه مي شود ، مباني ، منطقي به ظاهر پيدا ميكند !
«ما كياولي» در فلسفه سياست مباني فريب را تئوريزه ميكند ! «توماس هابز» مباني خشونت انسانها بر ضد يكديگر را توجيه و تئوريزه ميكند و....!
ما در چنين وضعيتي و در فضاي تمدني مادي تنفس ميكنيم !
نكته بسيار مهم اين است – كه در فيلم نيز به آن اشاره شد – تعبير «پايانه هاي متناقض نماي غرب » در آن به كار رفته بود يعني چون اين تمدن يك بعدي است در نهايت و انجام كار به يك بحران و وضعيت پارا دوكسي ميرسد و در جاهاي ذات خود را به چالش ميكشد چون بالاخره انسان اين تمدن را ساخته است اين انسان نيز از خودش نميتواند فرار كند و در جاهايي به تناقض كشيده ميشود !
(در فيلم مثالهاي مختلفي زده شده مثلا اسامي معروفي ذكر و به سرعت هم طي مي شد و حالت خاصي ايجاد ميكرد) مثلا در فيلم اشاره كرد به اينكه ، اين همان تمدني است كه «در انتظار گودو» در آن وجود دارد ، «انتظار گودو » نام نمايشنامه اي است كه فرد منتظري را نشان ميدهد (تئاتر) كه ظاهرا منتظر كسي است اما هر چه ميگذرد آن فرد مورد انتظارش نمي آيد ، در واقع وضعيتي را ترسيم ميكند كه حكايت اين تمدن است يعني آرمانهايي وجود دارد كه هيچ وقت به سر انجام نمي رسد !
گوته شاعري است كه مي گويند تحت تاثير حافظ بود . . از جمله سه اديبي است كه نمايشنامه اي معروف به «دكتر فاؤست» را نوشت كه داستانش از اين قرار است : فردي به نام «دكتر فاوست» مي خواهد قدرت به دست آورد اما براي وصول به قدرت حاضر مي شود معامله اي با شيطان يا «مفيستوفلس» (نام شيطان) انجام دهد – روح خود را به شيطان مي فروشد و به قدرت ميرسد اما وقتي كه روح خود را فروخت در بدر ميشود !
اين نمايشنامه ها و داستانها و مشابه آنها ، حكايت اين تمدن است ، تمدني كه در صدد است با كسب قدرت ، هر آنچه كه مي خواهد يعني نفس و غريزه آدمي را متجلي كند ، هر آنچه كه مي خواهد از غذاها گرفته تا اهواء نفساني !
اما وقتي كه به اين قدرت ميرسد احساس پوچي ميكند ! لذا ملاحظه ميكنيد داستان نويسان ،شعراء ،متفكران و شخصيت هاي برجسته متناسب و در ارتباط با جامعه فعاليت ميكنند ، سعدي ، حافظ، مولوي و.... متناسب با جامعه ما بودند يك تناسب عمق و معنا داري بين ايشان و جامعه وجود دارد؛
نوشته شدن داستانهايي مثل داستان «دكتر فاوست» يا «مفيستو فلس» كه نام شيطان است – حكايت روح نا آرام و سر گردان متفكران ف اديبان و شعراي غربي است ايشان ميبينند ، حس ميكنند، به جان در ميابند كه آنچه اين تمدن شعار داده بود اكنون به آن نرسيده است !
شعار اين تمدن ،ساختن بهشت بر روي زمين بود ! ظاهرا اين بهشت ساخته شده است اما اين بهشت را از هر طرف كه نگاه ميكنيد لاجرم يك آسيبي دارد مانند سدي ميماند كه يك نقطه از آن سوراخ است آن سوراخ را كه با دست ميگيري نقطه ديگر سوراخ مي شود و اين نقطه را نيز ميگري اما سوراخهاي متعدد ديگر پديد مي آيد ؛ ببينيد وضعيت از اين قرار است ، مثلا بحران محيط زيست ايجاد ميشود مراحلي را براي حل بحران پشت سر ميگذارند با حل آن بحران و در اثر راه حل بحران قبلي ، بحران جديد ديگري به وجود ميآيد مثلا ميگويند: «با كمبود غذا روبرو هستيم و ابناء بشر تعدادشان زياد شده است و بايد غذا توليد كنيم» در نتيجه كود شيميايي استفاده ميكنند در اثر استفاده از كود شيميايي آلودگي هورموني ايجاد ميگردد اين آلودگي را قطع ميكنند از جاي ديگري مشكل پيش مي آيد و به همين ترتيب !
وضعيت تماما بحران ايجاد مي شود لذا متفكر فرانسوي «رنه گنون» كتابي با عنوان در «بحران دنياي متجدد» نگاشته است (افرادي ديگري نيز در اين رابطه كتاب نوشته اند)
يعني دنياي نرمال دنيايي است كه ذاتا بحران دارد گاهي بحران عارضي و در اثر حادثه اي به وجود مي آيد و قابل حل است، اما ايشان مدعي اند كه اين تمدني كه در آن زندگي ميكنيم سراسر؛ بحراني و ذات آن با بحران گره خورده است دليلش اين است كه اين تمدن در صدد است كه انسان غريزه مند را به خدا تبديل كند اما اين انسان هر گز به خدا بدل نمي شود !انان ،انسان است هيچ گاه خدا نميشود!
فيلم «نماي ترومن » حكايت فردي است كه از لحظه تولد تا بزرگسالي و ازدواج در يك استديو در حال بازي است اما خودش خبر ندارد و دوربين هايي را در سراسر زندگي قرار داده اند و مردم سراسر دنيا از طريق اين استديو لحظه به لحظه زندگي او را ميبينند و دنبال ميكنند، اما اين سيطره پوچ يكجايي متوقف ميشود و فرد ميفهمد !
خود غربيان – سازندگان اين فيلمها – كه شكل دهنده تمدن غربي هستند پيامي را به ما ارسال ميكنند و آن اينكه : تمدني كه ما در آن زندگي ميكنيم نتوانست به افقهاي متعالي كه قبلا ترسيم ميكرد ، برسد لذا وضعيت پوچي – نهيليستي به وجود آمده !بي معنايي !
نقاشي تابلوي حضرت مسيح را مي كند و آن را در كيسه اي ميگذارد (خيلي عذر ميخواهم) و در آن ادرار ميكند و سرش را مي بندد هنگامي كه نمايشگاه افتتاح ميشود يك «پرو گاندا» و تبليغات وسيعي راه ميافتد و جريان خبري عظيم كه : تابلوي مسيح از وراي ادرار !و چنين هنرمندي چنين كاري انجام داده است ، اين وضعيت پوچي و نهيليستي اين تمدن را حكايت ميكند ! مشابه اين حوادث در هنر غربي ، نمايشنامه نويسي غربي ، فلسفه غربي و....... بسيار زياد ديده ميشود !
تمدني كه ما در آن تنفس ميكنيم چنين تمدن است كه فرياد ميكشد كه از درون تهي است و شعارهاي قرن 18 و 19 آن تحقق پيدا نكردند !
زماني غرب مي گفت كه فقط و فقط من در اوج هستم اما اكنون چنين شعاري را نمي گويد و مي گويد كه جهانيان متكثر و تمدنهاي ديگر را هم بپذيريم منتهي نه به عنوان حق ، بلكه به عنوان اينكه هيچ حقي در هيچ جا وجود ندارد . نه ما حق مي گوييم نه شما نه ديگران ! پس همديگر را به رسميت بشناسيم چون هيچ كدام حق را در دست نداريم !
غرب – خودش – يك زماني ادعايش اين بود كه حق مي گويد البته حق زميني ! اما اكنون مي گويد حقي وجود ندارد نه در نزد من نه در نزد تو و نه در نزد ديگران ! چنين چيزهايي را تجويز و تزريق مي كند كه آثار و نشانه ها يش ديده ميشود !
سوال اين است كه ما مسلمانان اگر افق متعالي را بر اساس آموزه هاي ديني خودمان تعقيب مي كنيم اين افق متعالي چقدر با تمدن مسلط كنوني همگرايي دارد ؟! در كجاها به همديگر ميرسيم ؟! آيا هيچ اشتراكي بين ما و مبناي فكري و تمدن حاضر وجود دارد ؟! قصدم اين بود كه در اين جلسات به شما عرض كنم : خير !مطلقا خير!
هر گونه شباهتي شباهت ظاهريست مثلا ممكن است شما به نظم اشاره كنيد و بگوييد نظم در دين اسلام ستوده است و يكي از مولفه هاي تمدن عصر ظهور نظم است و اكنون نيز در جامعه غربي نظم ديده مي شود ، اين مسئله چگونه قابل حل است ؟!
ميگوييم نظم داريم تا نظم ! نظمها متفاوتند مباني مختلفي دارند ،ممكن است در ظاهر يكسان باشد اما مباني آنها متفاوت است و اين تفاوتها در مسائل حدي ابتدايي و انتهايي ،خودش را نشان ميدهد در رويه عادي معلوم نيست حديثي از پيامبر است كه ميفرمايد : اگر ميخواهي با كسي دوست شوي واو را بشناسي يا با او سفر كن و يا نسبت فاميلي برقرار كن و يا با او تجارت داشته باش !زيرا مثلا در سفر آن فرد ماهيت اصلي خود را نشان ميدهد
تمدنها هم در وضعيت عادي شايد ذاتشان را نشان ندهند اما در وضعيتهاي حدي و بحراني ذات خودشان را نمايان ميسازند نظمي كه بر اساس آموزه ديني و اعتقاد به خدا در روي زمين شكل ميگيرد با نظمي بشري با عدم اعتقاد به (عدم اعتقاد به ) خدا متفاوت است .
در غرب به كودكان مي آموزند كه اگر ميخواهي به تعالي و رشد تكنولوژي ،علمي ، تمدني و فرهنگي برسي بايد نظم را رعايت كني !
نه از باب اينكه رعايت نظم، يك وظيفه متعالي و روحاني است بلكه از باب اينكه به منافع مادي بيشتري برسند چون جامعه غربي به دنبال منفعت ماد بيشتر است و اين با رعايت نظم حاصل ميشود دقت كنيد همين مردم اگر ببينند منفعت مادي شان در اثر رعايت نظم حاصل نمي شود نظم را زير پا ميگذارند .
مثلا در انگلستان همين آدمهاي منظم در ايستگاه اتو بوس خيلي مرتب و قانونمند منتظر اتوبوس هستند و كسي از جايش تكان نميخورد اما گاهي به دلايلي اتوبوس تاخير ميكند و امكان دارد اين افراد به واسطه دير رسيدن به اداره و محل كارشان جريمه نقدي شوند لذا يك دفعه از سر و كول هم بالا ميروند اين يعني نظمشان، نظم مادي است . آموزش بر اساس آموزشهاي سكولار قرار دارد يعني براي رسيدن به منفعت بيشتر اينطور رفتار كن !
ظاهرا خوب است اما مباني فاسدي دارد . لذا اگر رشد و شكوفايي در اين تمدن ديده ميود همه اينها بر اساس مباني فاسدي شكل گرفته است ! كه ما نميتوانيم به آن مباني فاسد ملتزم باشيم پس نظمها متفاوتند ! بعضي متعالي و بعضي مادون و مادي اند . علمها نيز متفاوتند علم مادي داريم و علم معنوي – علمهاي مادي نيز با علمهاي مادي ديگر متفاوتند !
چيزي كه در فيلم به آن اشاره شد پيدايش انقلاب اسلامي است ، انقلاب اسلامي حادثه اي است كه تماميت تمدن غربي را به خطر انداخته است زنگ خطري است در افق تمدني كه همه جا را زير سلطه گرفته است لذا با ما از هر نظر ، اقتصادي،نظامي، سياسي،و تبليغاتي مقابله ميشود گويياستخواني در گلويشان و خاري در چشمان آنها هستيم !
چون سخني را مطرح كرده ايم كه پايه هاي اين تمدن مادي را به لرزه در آورده است و آن اينكه ،غيب و ماورايي وجود دارد و ما به دنبال فرهنگي هستيم كه بر اساس غيب و ماوراء شكل بگيرد اين يعني محدود كردن منافع كساني كه فقط ماده را به رسميت ميشناسند ،زور مداراني كه بيش از دو سوم ثروت دنيا را در دست دارند و ما بقي ثروت در دست بقيه مردم دنياست !اين نتيجه تسلط و گسترش تمدن مادي است همين تمدني كه اكنون در آن تنفس ميكنيم !
اما انقلاب اسلامي پيامش اين است كه ما افقي را هدف قرار داده ايم كه آن ، زمين را به آسمان و آسمان را به زمين وصل ميكند . بر خلاف غرب كه آسمانش هم زميني است ،ما ميخواهيم زميني بسازيم آسماني !
فرق ما و غرب اين است كه زمين و آسمان غرب زميني است خداي غرب و دين آن نيز زميني است اما زمين ما بايد آسماني باشد ، ماده ما هم بايد آسماني باشد
در پيامهاي حضرت امام خميني (ره) است كه ميفرمايند«بازگشت تمام علوم در اسلام بايد به علم توحيد باشد به گونه اي كه شما در آئينه تمام علوم خدا راببينيد اگر علمي انعكاس صداي خدا در خلقت نباشد علم شيطاني است» اين سخني ساده و كوچك و خوارو شعاري نيست سخني است كه بايد آن را محقق كرد و براي آن خون داد خون قلب و خون دل !
قلب مادي ودل معنوي هر دو! اينها بايد براي انقلاب هزينه شود و الا به ثمر نخواهد نشست .
زماني جوانان خون مادي- خون قلبشان – را نثار اين مملكت و انقلاب كردند شايد زمانه ي ما زمانه ا يباشد كه بايد خون دل نثار اين انقلاب كنيم زمانه ما زمانه صبر است و همت ! افقهاي متعالي را ديدن و مردانه تلاش كردن ! اين هم ساده نيست، اول بايد باور كنيم كه چه ميخواهيم و بعد برايش حركت كنيم و هزينه بپردازيم سوال اين است آيا ما آمادگي و استعداد لازم را براي حركت در اين مسير داريم يا خير؟! اگر آمادگي داريم پس منتظريم ! اگر آمادگي نداريم منتظر نيستيم!
مگر انتظار چيست ؟! دراحاديث آمده است كه«افضل العباده انتظار الفرج من الله» افضل عبادات انتظار فرج است از جانب خدا ميبينيد كه قيد آورده شده است يعني اگر ميگوييم انتظار فرج ، صاحب فرج صاحب الزماني است كه تحت ولايت خداست !يعني مفهوم انتظار از مفهوم توحيد جدا نيست مگر ميشود منتظر بود و موحد نبود ؟!
پس بايد منتظر فعال باشيم چون منتظر غير فعال موحد نيست و چون موحد نيست منتظر نيست . سوال اين است كه آيا ما موحديم ؟! اين اساسي ترين سوالي است كه بايد هم در عرصه فردي و هم جمعي و تاريخي به آن پاسخ دهيم !
ديدن انقلاب اسلامي در افق ايران يعني جفايي به انقلاب اسلامي !
انقلاب اسلامي افقهاي زيادي دارد : تاريخي، اجتماعي ، فردي ، ! كه بايد ديده شوند افق تاريخي آن به حركت ظهور گره خورده است . افق اجتماعي آن آماده كردن جامعه است . افق فردي ، آماده شدن خودمان است براي حركت دادن جامعه ! اينها تو ام اند (كار خدا گزاف نيست و اسباب مي خواهد . امام صادق مي فرمايد : «خداوند ابا دارد از اينكه امور را مگر به وسيله سبب هاي خودشان پيش ببرد » يعني سنت الهخيچنين است كه سبب در عالم قرار مي دهد آن سببها خود انسانها هستند منتهي اگر اهل باشيم افتخار سبب خدا بودن را پيدا ميكنيم اگر اهل نبوديم خداوند مي فرمايد «اگر شما نبوديدقومي كه خداوند آنها را دوست دارد و ايشان خدارا دوست دارد بر ميگزيند » و يك قوم ديگر به جاي شما مي آورد كه سبب الهي قرار گيرند خداوند كه دستش بسته نيست نيازي هم به ما ندارد !)
ما چقدر آماده ايم كه خودمان را در مسير الهي قرار دهيم و سبب الهي شويم ؟!شهيد آويني در اين فيلم اشاره ميكند و ميگويد : رزمندگان دو كوهه! اينها چه ميديدند رزمندگان دو كوهه و امثال آنها ؟!
خودشان را ميديدند ؟! مهمترين چيزي كه در جنگ ديده شد ايثار بود ! ايثار خود نديدن است يعني مستحيل شدن در يك افق برتر! ما چقدر آماده ورود به اين ماجرا هستيم ؟!
دعايي از امام باقر (ع) وارد شده كه از اعمال بعد از افطار در ماه رمضان ميباشد كه امام در اين دعا مي فرمايند : «خدايا مرا از آن كساني قرار بده كه به واسطه آن كسان دين خودت را ياري كردي ! و اين كار را نكن كه ديگري را به جاي من قرار دهي نه اين توفيق را به من بده كه ياريگر دين تو باشم ، تو به من نيازي نداري ميتواني ديگري را به جاي من بگذاري اما اجازه بده من سبب ياري دين تو باشم »!
اين مهم است كه ما چقدر خودمان را براي سبب بودن و براي تبديل شدن به بخشي از جريان فيض خدا آماده كرده ايم ؟!
ساده است و در عين حال سخت ! ساده است از اين حيث كه اگر عزم و اراده باشد محقق ميشود و سخت است از اين لحاظ كه كسب كردن عزم وارده اش دشوار است يك تصميم بزرگ است كه اگر گرفته شود آن اتفاق مي افتد و اگر گرفته نشود هيچ اتفاقي براي ما نمي افتد ! جامعه به هر سمتي كه ميخواهد برود، برود . اما وقتي من در مسير قرار نگيرم براي جامعه هيچ اتفاقي نخواهد افتاد مهم اين است كه من بخشي از تغييرات اجتماعي را در درون خودم انجام دهم !
نظرات شما عزیزان:
![]() |